Apocalypse Press

My post-apocalyptic notes

Apocalypse Press

My post-apocalyptic notes

سعادت

بر اساس تحلیل آرتور شوپنهاور در مورد حکمت زندگی٬ قصد دارم تا به چند نکته اشاره کنم.

در کتاب "در باب حکمت زندگی" اثر شوپنهاور٬ صفحه ی ۱۴۷- خط ششم٬ اینگونه عنوان می شود که: "هدف خویش را لذّت ها و راحتی های زندگی قرار ندهیم٬ بلکه تا آن جا که ممکن است از مصیبت های زندگی بگریزیم".

در واقع "سعادت٬ رویایی بیش نیست٬ اما رنج واقعیت دارد".

خب٬ از آنجا که موقعیت هر انسان در نظر خودش بدترین موقعیت عالم به نظر می رسد٬ من هم تصور می کنم که بدلیل زندگی در این کشور٬ بسیاری از موقعیت های خوب در زندگیم را از دست داده ام. هر روز صبح که از خواب چشم باز می کنم٬ باید منتظر خبرهای غیر منتظره باشم. اما سوال اینجاست که با این موقعیت٬ چگونه می توانیم از مصیبت ها در امان بمانیم؟  

  • در نظر بگیرید که توانایی داریم تا با تمام بلاها و مصیبت ها مقابله کنیم اما حد و مرز این مشکلات تا کجاست؟ در اینصورت مانند"سر چارلز اسپنسر چارلی چاپلین" در فیلمModern Times باید دو تا آچار دستمان بگیریم و پیچ و مهره ی زندگی رو محکم کنیم! 
  • در دیدگاه رسیدن به سعادت هم در توهم به سر می بریم! ماندگاری هر سعادتی برای ما بیش از ٢۴ ساعت نیست! تمام عمر در توهم یک سعادت پوشالی به خیال پردازی می پردازیم و در زمان موعود دیگر خبری از رضایت مندی نیست. 
  • در دیدگاه سوم که هم به سعادت فکر کنیم و هم زدودن گرد و غبار ها از زندگیمان٬ به گمانم منطقی تر به نظر می رسد.

اما در نظر بگیرید که رنج ها پیش بینی نشدنی هستند٬ یعنی درصد بسیار کمی از مصیبت هایی که در آینده قرار است برایمان اتفاق بیافتد را می توانیم پیش گویی کنیم در صورتیکه سعادت ها را با خیال پردازی و آرزو شاید بتوان پیش بینی کرد(بحث بر صحت و یا دروغ بودن سعادت نیست٬ در اینجا سعادت را با توجه به دامنه ی فکری فرد تعریف می کنیم).


از نظر من٬ شوپنهاور با توجه به ماهیت بدبین بودنش٬ همان قضیه ی توهم گرایی نسبت به رسیدن به سعادت را از پیش گرفته است. او از مسیر کنار زدن مصائب صحبت می کند و عوام به رسیدن سعادت فکر می کنند. در واقع هر دو مسیر٬ از یک شاهراه منشعب شده اند ولی یکی از قطب مثبت و دیگری از قطب منفی. در واقعی بودن رنج ها شکی نیست اما شاید سعادتی که ما در نظر می گیریم پوشالی باشد و سعادت واقعی نیز وجود خارجی داشته باشد. اگر زندگی را تنها با برطرف کردن مشکلات سپری کنیم٬ ممکن است بعد از هر پیروزی٬ لذّتی حاصل شود که آن نیز دوام نخواهد داشت٬ زیرا حضور مصیبتی دیگر جای آن را خواهد گرفت. پس چه فرقی میان رسیدن به سعادت پوشالی و فائق آمدن بر رنج هاست؟ 

نظرات 4 + ارسال نظر
محسن یکشنبه 3 مرداد 1389 ساعت 16:37 http://the-waste-land.blogsky.com

دقیقاً همونه! هر دو سرش یکیه!
همون دیدگاه سوم بهتره. هم به سعادت فکر کنیم و حالشو ببریم! هم از مصیبتا فرار کنیم!
ها؟ مِشِه؟

واسه تو یکی که میشه!
Mr. Such & Such

al یکشنبه 3 مرداد 1389 ساعت 19:56

من فکر می‌کنم در مورد ماهیت رنج و سعادت، زیاد به آرای شوپنهاور اعتماد نکنیم و برگردیم به اپیکور.
به نظر من حتی نبود رنج هم تبدیل به رنج می‌شه بعد از یک مدت، حد وسط خیلی خوبه... یعنی زندگی هم لحظات حتی توهمی‌ه سعادت داشته باشه و لحظات رنج رو. البته اون رنجی که ضروری‌ه.

آقای زبانشناس دوشنبه 4 مرداد 1389 ساعت 12:06 http://www.sirlinguist.blogfa.com

باسلام
با تشکر از حسن دقت شما حتما سعی می شود ایرادات رفع شود
ممنون

[ بدون نام ] سه‌شنبه 5 مرداد 1389 ساعت 23:05

خیلی وبلاگت خوشگل شده جاک!

خیلی ممنونم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد