Apocalypse Press

My post-apocalyptic notes

Apocalypse Press

My post-apocalyptic notes

شاعر تمام شده

نگاه می کنم از غم به غم که بیشتر است

بی خیسی چمدانی که عازم سفر

من از نگاه کلاغی که رفت فهمیدم

که سرنوشت درختان باغ‌مان تبر است...


"شاعر تمام شده" از شاهین نجفی

دانلود MP3 با لینک مستقیم‍ [4.31 مگابایت]

سعادت

بر اساس تحلیل آرتور شوپنهاور در مورد حکمت زندگی٬ قصد دارم تا به چند نکته اشاره کنم.

در کتاب "در باب حکمت زندگی" اثر شوپنهاور٬ صفحه ی ۱۴۷- خط ششم٬ اینگونه عنوان می شود که: "هدف خویش را لذّت ها و راحتی های زندگی قرار ندهیم٬ بلکه تا آن جا که ممکن است از مصیبت های زندگی بگریزیم".

در واقع "سعادت٬ رویایی بیش نیست٬ اما رنج واقعیت دارد".

خب٬ از آنجا که موقعیت هر انسان در نظر خودش بدترین موقعیت عالم به نظر می رسد٬ من هم تصور می کنم که بدلیل زندگی در این کشور٬ بسیاری از موقعیت های خوب در زندگیم را از دست داده ام. هر روز صبح که از خواب چشم باز می کنم٬ باید منتظر خبرهای غیر منتظره باشم. اما سوال اینجاست که با این موقعیت٬ چگونه می توانیم از مصیبت ها در امان بمانیم؟  

  • در نظر بگیرید که توانایی داریم تا با تمام بلاها و مصیبت ها مقابله کنیم اما حد و مرز این مشکلات تا کجاست؟ در اینصورت مانند"سر چارلز اسپنسر چارلی چاپلین" در فیلمModern Times باید دو تا آچار دستمان بگیریم و پیچ و مهره ی زندگی رو محکم کنیم! 
  • در دیدگاه رسیدن به سعادت هم در توهم به سر می بریم! ماندگاری هر سعادتی برای ما بیش از ٢۴ ساعت نیست! تمام عمر در توهم یک سعادت پوشالی به خیال پردازی می پردازیم و در زمان موعود دیگر خبری از رضایت مندی نیست. 
  • در دیدگاه سوم که هم به سعادت فکر کنیم و هم زدودن گرد و غبار ها از زندگیمان٬ به گمانم منطقی تر به نظر می رسد.

اما در نظر بگیرید که رنج ها پیش بینی نشدنی هستند٬ یعنی درصد بسیار کمی از مصیبت هایی که در آینده قرار است برایمان اتفاق بیافتد را می توانیم پیش گویی کنیم در صورتیکه سعادت ها را با خیال پردازی و آرزو شاید بتوان پیش بینی کرد(بحث بر صحت و یا دروغ بودن سعادت نیست٬ در اینجا سعادت را با توجه به دامنه ی فکری فرد تعریف می کنیم).


از نظر من٬ شوپنهاور با توجه به ماهیت بدبین بودنش٬ همان قضیه ی توهم گرایی نسبت به رسیدن به سعادت را از پیش گرفته است. او از مسیر کنار زدن مصائب صحبت می کند و عوام به رسیدن سعادت فکر می کنند. در واقع هر دو مسیر٬ از یک شاهراه منشعب شده اند ولی یکی از قطب مثبت و دیگری از قطب منفی. در واقعی بودن رنج ها شکی نیست اما شاید سعادتی که ما در نظر می گیریم پوشالی باشد و سعادت واقعی نیز وجود خارجی داشته باشد. اگر زندگی را تنها با برطرف کردن مشکلات سپری کنیم٬ ممکن است بعد از هر پیروزی٬ لذّتی حاصل شود که آن نیز دوام نخواهد داشت٬ زیرا حضور مصیبتی دیگر جای آن را خواهد گرفت. پس چه فرقی میان رسیدن به سعادت پوشالی و فائق آمدن بر رنج هاست؟ 

فیل‌تر


این چه حرامزاده مردمند که سگ را گشوده و سایت را بسته اند؟!


آفرین‌ها بر تو باد!

خبر: استاد ابوالحسن نجفی در یک سخنرانی تئوریک شدیداً از رواج واژگان غلط در رسانه‌ها و به ویژه صدا و سیما انتقاد کرد.


خوندن این سخنرانی فقط آدم رو شرمنده می کنه که بابا اینا دیگه کی ان! ظاهرا آقای نجفی سال ۲۰۱۰ هم قصد ندارند دست از تجویزگرایی برای زبان بردارن. فقط من متوجه نشدم کجای این سخرانی تئوریک بود! یعنی از چه تئوری خاصی پیروی می کرد؟ متهم کردن عبارات رایج زبان به "مضحک" و "تاسف آمیز" بودن، کجایش تئوریک است؟ بعد از این همه سال تلاش زبان‌شناسی برای مردود اعلام کردن تجویزگرایی،‌ آقایون مثلا-زبان‌شناس ما بی خیال این رویکرد افلاطونی نمیشن. اینکه زبان‌شناس تجویز کند که زبان چگونه باید به کار برده شود و چی درست و چی غلط است،‌ مثل اینست که فیزیکدان جهت و سرعت را برای حرکت الکترون تجویز کند! "آقای الکترون این چه سرعت مضحکی است که با آن در حرکتی؟ من شدیدا متاسفم. این نوع حرکت شما به دور هسته کاملا بی معنی است! باید از جهت دیگر حرکت کنید!"


یا اسم خودتان را ادیب بگذارید و بی خیال عنوان "زبان‌شناس" شوید، یا اینکه کمی دست از کله شقی بردارید و به جای تکرار حرفهای بی اساس، کمی مطالعه و تفکر کنید. و به جای این همه تاسف شدید الحن تئوریک! به حال سواد نخ نما شده‌تان تاسف بخورید استاد!


Tribute to Ahmad Reza Lotfi

تقریبا در هر وبلاگ زبان‌شناسی قسمتی به نام معرفی استادان زبان‌شناسی هست. اما نمی دونم چرا تو این همه وبلاگ ها، فقط چند نفر هستن که معرفی می شن و از قضا این چند نفر معمولا محمد دبیر‌مقدم، علی‌اشرف صادقی و‌ کوروش صفوی هستند. البته از دیگرانی چون ثمره، باطنی و مرحوم حق‌شناس نیز گاهی یاد می شود. کاری ندارم به اینکه این افراد شایستگی این همه تکرار شدن را دارند یا ندارند. اما دیگرانی هستند که باید نام برده شوند اما به راحتی نادیده گرفته می شوند. البته در مملکت ما عجیب نیست. اینجا مملکت کوتوله هاست! 


نمونه ای که امروز می خواهم درباره اش بنویسم زبان‌شناسی است به نام احمدرضا لطفی.

به جرات می گویم در زبان‌شناسی ایران، لطفی بهترین است. منظورم بهترین از دیدگاه علمی و آکادمیک است. جالب اینکه وی در ایران و در دانشگاه‌ آزاد درس خوانده و مدرک دکتری خود را اخذ کرده و مثل خیلی ها در امریکا و انگلیس درس نخوانده. و جالب تر اینکه عضو هیات علمی دانشگاه آزاد واحد خوراسگان اصفهان است. نمی دانم این به اجبار است یا به میل شخصی...


احمدرضا لطفی 28 مقاله منتشر شده و 9 مقاله ارائه در کنفرانس ها دارد و در نوشتن سه فصل، در سه کتاب شرکت داشته. یکی از این کتاب‌ها Multiple Wh-Fronting است که editor هایش Cedric Boeckx و Kleanthes K. Grohmann هستند و توسط Jonh Benjamins منتشر شده. نوشتن یک فصل در چنین مجموعه ای به جرات برای بسیاری از زبان‌شناسان بزرگ و به نام ایران در حد آرزوست! بیشتر مقالاتش نیز در معتبرترین ژورنال های زبان‌شناسی دنیا منتشر شده است. او عضو Advisory Board و یکی از reviewer های Linguist List که متعلق به دانشگاه میشیگان شرقی است، می باشد و بسیاری از مهمترین کتاب‌های نحو همچون Rhyme and Reason اثر Juan Uriagereka را برایشان review کرده است.


مهمتر اینکه، احمدرضا لطفی تنها زبان‌شناس ایرانی است که نظریه پرداز است و دارای یک نظریه نحوی کمینه گراست:

Semantico-Phonetic Form: A Unitarianist Grammar


اینکه در ایران درس خوانده باشی، اما اینقدر باسواد که به جای ترجمه ی کتابهای مقدماتی زبان‌شناسی و انتشار مقالاتی همچون "آشنایی با زبان‌شناسی" در "کیهان بچه ها!"، بتوانی به موازات چامسکی نظریه پردازی کنی واقعا قابل تحسین است. همواره وی را تحسین کرده ام. این پست را هم نوشتم تا دین خود را به او به خاطر علم اش و آنچه از نوشته هایش آموخته ام، ادا کرده باشم.