دوستی در وبلاگش مطلبی با عنوان "نحو چامسکی و ترجمه ماشینی" نوشته است. آنچه در ادامه می آید پاسخی است به آن مطلب.
آنچه این دوستمان تلاش در ترجمه اش داشته اند یک "ضرب المثل" است که اصولا طبق قواعد نحوی نمی توان معنایش را تعیین کرد... چه با نحو چامسکی چه با هر نوع نحو دیگر! از سوی دیگر نهایت نحو چامسکی ترجمه ماشینی نیست. این صرفا یک سو برداشت است که متاسفانه شدیدا گریبانگیر جامعه زبانشناسی ایران (اعم از استاد و دانشجو) است! در کدام کتاب یا مقاله چامسکی همچین هدفی برای کارش ذکر کرده؟ نهایت زبانشناسی چامسکی (نحو و سایر حوزه ها) درک نحوه ی عملکرد ذهن آدمی است که این به نوبه ی خود الگویی خواهد بود برای توصیف های آینده ی علم اعصاب و علم شناختی از نحوه عملکرد ذهن/مغز انسان.
به نظرم این سو تفاهم ناشی از این است که زبانشناسان رایانشی از الگوهای نحو زایشی (خصوصا الگوهای اولیه) در پروژه های ترجمه ماشینی استفاده کرده اند. و موفق هم نبوده اند. همانطور که یافته های نحو زایشی را در متدهای تدریس زبان هم استفاده کردند و به هیچ جا نرسیدند. چراکه نحو زایشی هدفش اینها نبوده و نیست. البته امروزه زبانشناسی رایانشی این را فهمیده که نحو چامسکی به کارش نمیاد و باید دنبال الگوهای دیگری باشد.
عدم موفقیت ترجمه ماشینی هم اینست که هنوز ماهیت زبان انسان را ما کامل درک نکرده ایم. این کار مثل اینست که شما هنوز جاذبه را کشف نکرده باشید و بخواهید هواپیما و موشک بسازید! نتیجه اش می شود همین دسته گلی که مشاهده می کنید!
چند روز پیش مقاله ای با عنوان "زبان، گونه، گویش و لهجه: کاربردهای بومی و جهانی" از دکتر محمد دبیرمقدم که به تازگی در قسمت مقالات پایگاه Lingoistica اضافه شده را مطالعه می کردم که به یک نکته اساسی برخورد کردم. در این مقاله بحث بر تعاریف (داخلی و خارجی) متفاوتی است که برای این اصطلاحات ارائه شده و اینکه این تعاریف باعث سردرگمی پژوهشگران و دانشجویان زبانشناسی شده است. در این مقاله، نویسنده تلاش می کند تا این تعاریف مختلف را کنار هم قرار دهد تا به جمع بندی کلی برسد. در کل مقاله خوبیست. اما نکته ای که درباره این مقاله وجود دارد این است که این اصطلاحات و تعاریف بحث شده هیچ یک در زبانشناسی مطرح نیستند. در زبانشناسی تمامی اینها I-language تلقی می شوند و "زبان" به شمار می آیند. مفاهیمی چون گویش، گونه و ... همگی در مطالعات جامعه شناختی زبان (Sociolinguistics) مطرح می شوند!
نویسنده در طول مقاله همواره از زبانشناسی نام می برد. اما مفاهیم یادشده فقط در حوزه خودشان (جامعه شناسی زبان، گویش شناسی و...) قابل بحث هستند و در زبانشناسی هیچ نقشی ندارند. این یکی از ضعفهای جامعه زبانشناسی ایران است که هنوز تفاوت خیلی چیزها را نمی داند! Sociolinguistics حوزه ایست مستقل که نه ربطی به Linguistics دارد و نه بخشی از آن محسوب می شود. تنها ارتباطشان اینست که در هر دو به نوعی "زبان" مطرح است اما این "زبان" کجا و آن "زبان" کجا. در ادبیات، سبک شناسی، گفتار درمانی و ... هم محور اصلی مطالعات به نوعی "زبان" است اما هیچ کدام زیر مجموعه زبانشناسی نیستند و ربطی هم به زبانشناسی ندارند.
تا وقتی به مرزهای حوزه های دانش و علوم مختلف توجه نکنیم و مسائل را دقیق مطرح نکنیم و همینطور "هردم بیل" به مطالعه بپردازیم، وضعمان همین که هست می ماند و پیشرفتی نمی کنیم.
خوندن این سخنرانی فقط آدم رو شرمنده می کنه که بابا اینا دیگه کی ان! ظاهرا آقای نجفی سال ۲۰۱۰ هم قصد ندارند دست از تجویزگرایی برای زبان بردارن. فقط من متوجه نشدم کجای این سخرانی تئوریک بود! یعنی از چه تئوری خاصی پیروی می کرد؟ متهم کردن عبارات رایج زبان به "مضحک" و "تاسف آمیز" بودن، کجایش تئوریک است؟ بعد از این همه سال تلاش زبانشناسی برای مردود اعلام کردن تجویزگرایی، آقایون مثلا-زبانشناس ما بی خیال این رویکرد افلاطونی نمیشن. اینکه زبانشناس تجویز کند که زبان چگونه باید به کار برده شود و چی درست و چی غلط است، مثل اینست که فیزیکدان جهت و سرعت را برای حرکت الکترون تجویز کند! "آقای الکترون این چه سرعت مضحکی است که با آن در حرکتی؟ من شدیدا متاسفم. این نوع حرکت شما به دور هسته کاملا بی معنی است! باید از جهت دیگر حرکت کنید!"
یا اسم خودتان را ادیب بگذارید و بی خیال عنوان "زبانشناس" شوید، یا اینکه کمی دست از کله شقی بردارید و به جای تکرار حرفهای بی اساس، کمی مطالعه و تفکر کنید. و به جای این همه تاسف شدید الحن تئوریک! به حال سواد نخ نما شدهتان تاسف بخورید استاد!
تقریبا در هر وبلاگ زبانشناسی قسمتی به نام معرفی استادان زبانشناسی هست. اما نمی دونم چرا تو این همه وبلاگ ها، فقط چند نفر هستن که معرفی می شن و از قضا این چند نفر معمولا محمد دبیرمقدم، علیاشرف صادقی و کوروش صفوی هستند. البته از دیگرانی چون ثمره، باطنی و مرحوم حقشناس نیز گاهی یاد می شود. کاری ندارم به اینکه این افراد شایستگی این همه تکرار شدن را دارند یا ندارند. اما دیگرانی هستند که باید نام برده شوند اما به راحتی نادیده گرفته می شوند. البته در مملکت ما عجیب نیست. اینجا مملکت کوتوله هاست!
نمونه ای که امروز می خواهم درباره اش بنویسم زبانشناسی است به نام احمدرضا لطفی.
به جرات می گویم در زبانشناسی ایران، لطفی بهترین است. منظورم بهترین از دیدگاه علمی و آکادمیک است. جالب اینکه وی در ایران و در دانشگاه آزاد درس خوانده و مدرک دکتری خود را اخذ کرده و مثل خیلی ها در امریکا و انگلیس درس نخوانده. و جالب تر اینکه عضو هیات علمی دانشگاه آزاد واحد خوراسگان اصفهان است. نمی دانم این به اجبار است یا به میل شخصی...
احمدرضا لطفی 28 مقاله منتشر شده و 9 مقاله ارائه در کنفرانس ها دارد و در نوشتن سه فصل، در سه کتاب شرکت داشته. یکی از این کتابها Multiple Wh-Fronting است که editor هایش Cedric Boeckx و Kleanthes K. Grohmann هستند و توسط Jonh Benjamins منتشر شده. نوشتن یک فصل در چنین مجموعه ای به جرات برای بسیاری از زبانشناسان بزرگ و به نام ایران در حد آرزوست! بیشتر مقالاتش نیز در معتبرترین ژورنال های زبانشناسی دنیا منتشر شده است. او عضو Advisory Board و یکی از reviewer های Linguist List که متعلق به دانشگاه میشیگان شرقی است، می باشد و بسیاری از مهمترین کتابهای نحو همچون Rhyme and Reason اثر Juan Uriagereka را برایشان review کرده است.
مهمتر اینکه، احمدرضا لطفی تنها زبانشناس ایرانی است که نظریه پرداز است و دارای یک نظریه نحوی کمینه گراست:
اینکه در ایران درس خوانده باشی، اما اینقدر باسواد که به جای ترجمه ی کتابهای مقدماتی زبانشناسی و انتشار مقالاتی همچون "آشنایی با زبانشناسی" در "کیهان بچه ها!"، بتوانی به موازات چامسکی نظریه پردازی کنی واقعا قابل تحسین است. همواره وی را تحسین کرده ام. این پست را هم نوشتم تا دین خود را به او به خاطر علم اش و آنچه از نوشته هایش آموخته ام، ادا کرده باشم.
بیانهی دپارتمان زبانشناسی دانشگاه آریزونا در خصوص قانون جدید آموزش و پرورش آریزونا مبنی بر ممنوعیت استخدام مدرسین زبان انگلیسی که "لهجه" خارجی دارند:
این بیانیه ربطی به ما نداره! اما: